جدول جو
جدول جو

معنی بره بزئن - جستجوی لغت در جدول جو

بره بزئن
هدایت گوسفند ماده به مکانی مخصوص، برای شیر دادن به بره های
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ لِ بُ)
دهی از دهستان اورامان لهون، بخش پاوۀ شهرستان سنندج. سکنۀ آن 200 تن. آب آن از چشمه و محصول آن مختصر غلات، سقز، مازوج و بلوط است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
بفرما گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
متصل شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دبه در آوردن، حقه و نیرنگ در آوردن به هنگام بازی، حقیقت
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین دادن فتیله ی چراغ، پایین تر زدن نشانه، ردیف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
با تبر جایی را بریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برین
فرهنگ گویش مازندرانی
بند زدن ظروف چینی، شکسته بندی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جدا کردن گوسفندان شیردار و هدایت کردن آنان به جایی در آغل
فرهنگ گویش مازندرانی
ذخیره کردن هیزم، چیدن منظم
فرهنگ گویش مازندرانی
نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
با فشار و با صدا جهیدن هر چیز آبکی و نرم، پاشیده شدن مایع
فرهنگ گویش مازندرانی
دست زدن و شادمانی کردن، هم زدن، هم زدن آش های نذری که جنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
به زمین زدن، از شرایط مناسب و موضع مطلوب کسی را ساقط کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به جایی رفتن و گشت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست زدن، کف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چانه زدناصرار در گرفتن تخفیف در معامله
فرهنگ گویش مازندرانی
تنه زدن به کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
تاول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشانه گذاری روی چوبی مخصوص برای مشخص نمودن مقدار محصول هر
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاشیده شدن چیزهای آبکی به اطراف، ترشح کردن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکندن و گستردن، نرم خرد کردن کلوخ شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
فرهنگ گویش مازندرانی
برش دادن چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
سرکشی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی